ترا ز عالمِ عبرت اگر نظر بخشند

صائب تبریزی- غزل شماره 3922

ترا ز عالمِ عبرت اگر نظر بخشند

ازان به است که صد گنج پر گهر بخشند

مکن سؤال اگر چون صدف ترا زین بحر

به هر گشودن لب، دامن گهر بخشند

به ماه نو لب نان بی شفق نداد فلک

تو کیستی که ترا نان بی جگر بخشند؟

به تنگنای فلک با شکستگی خوش باش

شکنجه ای است که در بیضه بال و پر بخشند

جماعتی به کمر همچو نی سزاوارند

که در شکستگی خویشتن شکر بخشند

سر من و قدم آن سبکروان که چو گل

به دشمن سر خود بی دریغ زر بخشند

گره زنند به دامن چو مردمک قدمش

به هر که بال فلک سیر چون نظر بخشند

به وادیی که کند خضر توشه از دل خویش

گمان مبر که ترا توشۀ سفر بخشند

درین ریاض اگر مصرعی کنی موزون

چو سرو از گره دل ترا ثمر بخشند

ز موج بحر شکایت مکن که همچو حباب

به هر شکست ترا عالم دگر بخشند

شده است موج به بحر از شکستگی غالب

شکسته باش چو خواهی ترا ظفر بخشند

ز خشک مغزی این منعمان عجب دارم

که خون مردۀ خود را به نیشتر بخشند

ز ابر رحمت دریا چه کم شود صائب؟

که قطره ای به من آتشین جگر بخشند

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها