فسرده دل نفس خونچکان نمی دارد

صائب تبریزی- غزل شماره 3751

فسرده دل نفس خونچکان نمی دارد

زمین شوره گل و ارغوان نمی دارد

مپرس راه خرابات را ز زاهد خشک

که تیر کج خبری از نشان نمی دارد

به گرمی طلب آید به دست دامنِ رزق

تنور سرد نصیبی ز نان نمی دارد

جهان نوردی دیوانه اختیاری نیست

خبر ز گردش خود آسمان نمی دارد

ز سایه وحشت صیاد می کند آهو

دل رمیده تعلق به جان نمی دارد

نمی شود کف دریادلان شود بی برگ

حنای پنجۀ مرجان خزان نمی دارد

گل از نظارۀ او بی حجاب چیند غیر

که گلفروش غم بلبلان نمی دارد

تمام رحمت و لطفند اهل دل صائب

که میوه های بهشت استخوان نمی دارد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها