صائب تبریزی- غزل شماره 3668
مرا به هر مژه ای اشک بی اثر چسبد
چو غرقه ای که به هر موجۀ خطر چسبد
کشیده است مرا عشق زیر بار غمی
که از تحمل آن کوه بر کمر چسبد
به دار، الفت منصور حجت خامی است
که میوه خام چو افتاد بر شجر چسبد
کسی که دست به زلف دراز او دارد
چرا به دامن این عمر مختصر چسبد؟
به غیر شهدِ خموشی کدام شیرینی است
که از حلاوت آن لب به یکدگر چسبد
میسرست چو اندیشۀ تو صائب را
چرا به دامن اندیشۀ دگر چسبد؟