طایری را که به دام تو گرفتار شود

صائب تبریزی- غزل شماره 3583

طایری را که به دام تو گرفتار شود

دانه در حوصله اش گوهر شهوار شود

می کند کعبه نفس سوخته استقبالش

هرکه را صدق طلب قافله سالار شود

خاک را زلزله از جای اگر بردارد

نیست ممکن دل غفلت زده بیدار شود

طرف حرف بود صیقل روشن گهران

طوطی لال بر این آینه زنگار شود

نیست در مصرِ مروت ز عزیزان اثری

ماه کنعان مرا کیست خریدار شود؟

از دوا دست کشیدند طبیبان یکسر

تا که از دردِ من خسته خبردار شود؟

می برد دست و دل از کار تماشای جنون

مصلحت نیست که دیوانه به بازار شود

تازه رویی خط آزادی بی برگیهاست

در خزان سرو محال است که بی بار شود

از خجالت نتواند سر خود بالا کرد

عمر هرکس چو قلم صرف به گفتار شود

ذره تا مهر درین دایره سرگردانند

تا که را جذبۀ توفیق مددکار شود

می خورندش به نظر گرْسنه چشمان چون ماه

ساغر هرکه درین میکده سرشار شود

پای هرکس که به گل رفت نیاید بیرون

رشتۀ سبحه محال است که زنار شود

بیخودی پردۀ غیب است درین وحشتگاه

جای رحم است بر آن مست که هشیار شود

ره به معنی نبرد هرکه ز صورت صائب

همچو آیینه تهیدست ز بازار شود

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها