چند چون طفل ز انگشت کسی شیر کشد؟

صائب تبریزی- غزل شماره 3468

چند چون طفل ز انگشت کسی شیر کشد؟

ز استخوان چند کسی ناز طباشیر کشد؟

شوخی حسن نماند به ته پردۀ شرم

برق را ابر محال است به زنجیر کشد

صدف ما به رگ ابر دهن وا نکند

زخم ما آب ز سرچشمۀ شمشیر کشد

نتواند سخن عشق کشید از من، غیر

بیجگر طعمه چسان از دهن شیر کشد؟

به خرابی چو توان گشت ز سیلاب ایمن

چه ضرورست کسی منت تعمیر کشد؟

هرکه داند کرم از عفو چه لذت دارد

خجلت جرم ز ناکردن تقصیر کشد

خواب سودازدگان مشق جنون است تمام

از معبر چه کسی منت تعبیر کشد؟

گره رشته بود مانع جولان گهر

دل چسان پای ازان زلف گرهگیر کشد؟

نیست چون دامن صحرای طلب را پایان

به چه امید کسی زحمت شبگیر کشد؟

می شود رزق کمان دست نوازش صائب

گرچه بر خاک هدف را کشش تیر کشد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها