عشق در سینه خس و خار تمنا سوزد

صائب تبریزی- غزل شماره 3398

عشق در سینه خس و خار تمنا سوزد

آرزو را به رگ و ریشۀ دلها سوزد

دل بیدار ازین گوشه نشینان مطلب

کاین چراغی است که در خلوت عنقا سوزد

چون سیاووش زآتش به سلامت گذرد

هر که امروز در اندیشۀ فردا سوزد

گل چراغی است که روشن شود از باد سحر

لاله شمعی است که در دامن صحرا سوزد

جلوۀ ساحل اگر سلسله جنبان گردد

کشتی از گرمروی در دل دریا سوزد

آتشین چون شود از می گل رخسار ترا

در شبستان تو پروانه دو بالا سوزد

در جگر آه مرا سردی دوران نگذاشت

نکند دود درختی که ز سرما سوزد

کشش عشق ز معشوق نمی دارد دست

شمع بر تربت پروانه دو بالا سوزد

آتش از صحبت همدرد گلستان گردد

جای رحم است بر آن شمع که تنها سوزد

هست در شرع محبت کسی امروز تمام

که ز احباب دلش بیش ز اعدا سوزد

صائب ایمن شود از وحشت تاریکی قبر

هرکه با دیدۀ گریان دل شبها سوزد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها