منال از نقش کم گر شد قمارت بدنشین اینجا

صائب تبریزی- غزل شماره 317

منال از نقش کم گر شد قمارت بدنشین اینجا

که چشم بد به قدر نقش باشد در کمین اینجا

اگر خواهی که نگذارد کسی انگشت بر حرفت

به هر نقشی مده از سادگی تن چون نگین اینجا

کلید گنج شو، نه قفلِ در، ارباب حاجت را

که ماری می شود هر چین که داری بر جبین اینجا

شنیدی روزیِ آدم چه شد از خوردن گندم

به نان جو قناعت کن ز نان گندمین اینجا

زر بی غش ز پاکی خطّ پاکی در بغل دارد

نیندیشد ز دوزخ هر که گردد پاک دین اینجا

کمر نابسته خواهی طعمۀ سیل حوادث شد

مکن رخت اقامت پهن ای کوتاه بین اینجا

ز خامیهای طینت آن قدر از پای ننشستی

که گور خویش را کردی تنور آتشین اینجا

به دامان تو از صحرای محشر گرد ننشیند

اگر افشانده ای گردی ز دلهای غمین اینجا

مگر غافل شدی کز خرمن چرخ است رزق تو؟

که گردن کج کنی چون خوشه، پیش خوشه چین اینجا

ز تنهایی نخواهی کرد وحشت در لحد صائب

اگر پیش از اجل گردیده ای عزلت گزین اینجا

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها