صائب تبریزی- غزل شماره 3123
دل پر آرزو خالی ز شور و شر نمی باشد
که گوش امن در دریای بی لنگر نمی باشد
تو از کوتاه بینی ها اجل را دور می دانی
وگرنه غایبی از مرگ حاضرتر نمی باشد
ندارد شکوه ای از تیره بختیها دل روشن
که اخگر را لباسی به ز خاکستر نمی باشد
ز عرض حال خاموشم که زخم اهل غیرت را
بغیر از لب گزیدن بخیۀ دیگر نمی باشد
دل آزاده زود از قید هستی می جهد بیرون
سپند شوخ یک دم بیش در مجمر نمی باشد
ز اشک و آه مگسل گر دل خود جمع می خواهی
که این اوراق را شیرازۀ دیگر نمی باشد
ز وصل نوخطان بردار صائب کام دل اینجا
که در فردوس این ریحان جان پرور نمی باشد