صائب تبریزی- غزل شماره 3015
خمار باده مهر دوستان را کینه می سازد
کدورت صبح شنبه را شب آدینه می سازد
غباری از لباس فقر بر دل نیست صوفی را
به روی تازه به با خرقۀ پشمینه می سازد
رخش از حلقۀ خط می کند پیدا نظربازان
چه طوطیها ز موم سبز این آیینه می سازد
ندارد نشأۀ سرجوش دُرد عالم امکان
مرا جان تازه یاد مردم پیشینه می سازد
صدف را دل دو نیم از گوهر دریا شکوهم شد
مرا از دیده ها مستور کی گنجینه می سازد؟
به نسبت آشنایی کن که با ناجنس پیوستن
ترا با خوش قماشی در نظرها پینه می سازد
به آسانی قدم بر اوج عزت می نهد صائب
گرانقدری که از حفظ مراتب زینه می سازد