چراغِ حسن را دامان خط مستور می‌سازد

صائب تبریزی- غزل شماره 3006

چراغِ حسن را دامان خط مستور می‌سازد

غباری خانۀ آیینه را بی‌نور می‌سازد

مرا در محفلی بند از زبان برداشت بی‌تابی

که شمعش گریه را در آستین مستور می‌سازد

نگه دارد خدا از چشم ما آن لعل میگون را

که شور بحر ما آب گهر را شور می‌سازد

چه پروا از فنای عاشقان آن حسن سرکش را؟

که از هر مشت خاکی عشق صد منصور می‌سازد

حریم قهرمان عشق شوخی برنمی‌دارد

سپند بی‌ادب را آتش از خود دور می‌سازد

دل خوش مشربی دارم که سردیهای دوران را

به اکسیر تحمّل مرهم کافور می‌سازد

ز عزلت شهرت افتاده است مطلب گوشه ‌گیران را

که ذوق خودنمایی دانه را مستور می‌سازد

دل ما را نسازد گریۀ شام و سحر خالی

که این ویرانه چندین سیل را معمور می‌سازد

ندارد حاصلی با سخت رویان عاجزی کردن

کمان آسمان را سرکشی کم زور می‌سازد

ز ناسازی مکن خون در جگر ما تلخکامان را

که گل با خار می‌جوشد، شکر با مور می‌سازد

چه افتاده است دردسر دهم صائب طبیبان را؟

که عیسی را علاج درد من رنجور می‌سازد

 

 

 

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها