به قامت سرو را از قد کشیدن باز می دارد

صائب تبریزی- غزل شماره 2948

به قامت سرو را از قد کشیدن باز می دارد

به عارض رنگ گل را از پریدن باز می دارد

من این رخسار حیرت آفرین کز یار می بینم

سرشک گرمرو را از چکیدن باز می دارد

مرا کرده است چون آیینه حیران مجلس آرایی

که می را در رگ مست از دویدن باز می دارد

من این مژگان گیرایی کز آن خوش چشم می بینم

نگاه وحشیان را از رمیدن باز می دارد

اگر بی پرده در بازار مصر آیی، زلیخا را

تماشای تو از یوسف خریدن باز می دارد

چه مغرورست خورشید جهان افروز حسن او

که صبحِ آرزو را از دمیدن باز می دارد

از ان ظاهر نشد خونریزی مژگان خونخوارش

که تیغ تشنه خون را از چکیدن باز می دارد

به ظاهر تلخیی دارد سر پستان پیکانش

که طفلان هوس را از مکیدن باز می دارد

نشد زان بیقراریهای من خاطر نشان تو

که تمکین تو دل را از تپیدن باز می دارد

نمی سازد به خود مشغول دنیا اهل بینش را

که وحشت آهوان را از چریدن باز می دارد

حجاب سهل بسیارست ارباب بصیرت را

نظر را برگ کاهی از پریدن باز می دارد

ره هموار پیش دوربینان این خطر دارد

که رهرو را ز پیش پای دیدن باز می دارد

ز پیریها همین افسوس دل را می گزد صائب

که بی دندانیم از لب گزیدن باز می دارد

 

 

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها