با خیال دوست هر کس مجلس آرایی کند

صائب تبریزی- غزل شماره 2541

 

با خیال دوست هر کس مجلس آرایی کند

گرچه با معشوق باشد یاد تنهایی کند

تختۀ مشق حوادث می شود هر پاره اش

کشتی آن را که شور عشق دریایی کند

پنبۀ داغش بود ناف غزالان ختن

هر که را زنجیر زلف یار سودایی کند

رقعة الجیب کلیم الله با مردم نکرد

آنچه رخسار تو با چشم تماشایی کند

شیشۀ خالی نمی گردد نفس را سنگ راه

نالۀ من تا چه با گردون مینایی کند

قبلۀ ذرّات عالم می شود چون آفتاب

پیش خاک تیره هر کس جبهه فرسایی کند

خاک را ته جرعه اش چون طور در رقص آورد

عشق دریا دل چو عزم باده پیمایی کند

می شود از سنگ طفلان استخوانم توتیا

تا دل دیوانۀ من خو به رسوایی کند

می گذارد داغ محرومی به دل آیینه را

سیر حسن خود گر از چشم تماشایی کند

عشق بر هم می زند هنگامۀ تدبیر عقل

پیش صرصر، پشّه چون عزم صف آرایی کند؟

قمریان از شهپر خود ارّه بر پایش نهند

سرو اگر پیش قدش اظهار رعنایی کند

عندلیبان خردۀ گل را بر آتش افکنند

کلک صائب هر کجا هنگامه آرایی کند

 

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها