تا به فکر خود فتادم روزگار از دست رفت

صائب تبریزی- غزل شماره 1369

تا به فکر خود فتادم روزگار از دست رفت

تا شدم از کار واقف، وقت کار از دست رفت

قوّت سرپنجۀ مشکل گشای فکر من

در ورق گردانی لیل و نهار از دست رفت

تا کمر بستم غبار از کاروان بر جا نبود

از کمین تا سر برآوردم، شکار از دست رفت

داغهای ناامیدی یادگار خود گذاشت

خردۀ عمرم که چون نقد شرار از دست رفت

تا نفس را راست کردم ریخت اوراق حواس

دست تا بر دست سودم نوبهار از دست رفت

پی به عیب خود نبردم تا بصیرت داشتم

خویش را نشناختم آیینه دار از دست رفت

حاصل عمر پریشان روزگارم چون صدف

تا نهادم پا ز دریا بر کنار از دست رفت

عشق را گفتم به دست آرم عنان اختیار

تا عنان آمد به دستم اختیار از دست رفت

عمر باقی مانده را صائب به غفلت مگذران

تا به کی گویی که روز و روزگار از دست رفت؟

 

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها