خسرو گلسرخی – شعر شماره 35
من شکستم در خود
من شکستم در خود
من نشستم در خویش
لیک هرگز نگذشتم از
پل
که ز رگ های رنگین بسته ست کنون
بر دو سوی رود آسودن
باورم کن نگذشتم از پل
غرق یکباره شدم
من فرو رفتم
در حرکت دستان تو
من فرو رفتم
در هر قدمت ، در میدان
من نگفتم به ذوالکتاف سلام
شانه ات بوسیدم
تا تو از اين همه ناهمواری
به دیار پاکی راه بری
که در آن یکسانی پیروزست .
من شکستم در خود
من نشستم در خویش .