امشب ای ماه کجایی که دلم غمگین است
دیده بگشا که مرا آمدنت تسکین است
تو که هم صحبت تنهایی شبهای منی
پس کجا ماندهای امشب که سحر نزدیک است
آمدی دیر چرا ای که رخت تسکینم
نکند قلب توام زخمی و دل چرکین است
عارضت سرخ چرا گشته چرا دلگیری
مونس من چه شده، از چه دلت خونین است
با که گویم سخن از درد که بیدرد بود
آخر ای رحم خدایا، چه دلم سنگین است
چه شد ای قافلهی عمر کجا وا ماندی
خستهام ! وقت سفر کردن این مجنون است
رو شبان ! بار سفر بند که اینک دنیا
بی وفایی است که خود مستحق نفرین است
واژگان کلیدی:اشعار مهدی صارمی،نمونه شعر مهدی صارمی،شاعر مهدی صارمی،شعرهای مهدی صارمی،شعری از مهدی صارمی،یک شعر از مهدی صارمی،غزل غزلیات غزل های غزلی از مهدی صارمی،مهدي صارمي.