بسته در زنجیر آزادیست سر تا پای من
بردهام ای دوست و آزادی بود مولای من
گرچه آزادیست عکس بردگی در چشم خلق
مجمع آن هر دو ضد اینک دل شیدای من
چیست آزادی؟ ندیدم لیک میدانم که اوست
مرهمی راحت رسان بر زخم تن فرسای من
من نه مردم لیک چون مردان به بازار وجود
های و هویی میکند افسانه سودای من
پر کند ای مرد آخر گوش سنگین ترا
منطق گویای من، شعر بلند آوای من
من نه مردم لیک در اثبات این شایستگی
شور و غوغا میکند افکار مردآسای من
ای برادر گر به صورت زن همال مرد نیست
نقش مردی را به معنی بنگر از سیمای من
عرصه دید من از میدان دید تست پیش
هم فزون ز ادراک تو احساس ناپیدای من
باش تا بینی که زن را با همه فرسودگی
صورتی بخشد نوآیین طبع معنیزای من
از تو گر برتر نباشد جنس زن مانند توست
گو، خلاف رای مغرور تو باشد رای من
در ره احقاق حق خویش و حق نوع خویش
رسم و آیین مدارا نیست در دنیای من
پنجه اندر پنجه مردان شیرافکن زنم
از گری چون سر برآرد همت والای من
باکی از طوفان ندارم ساحل از من دور نیست
تا نگویی گور توست این سهمگین دریای من
من به فکر خویشم و در فکر همجنسان خویش
گر نباشد؟ گو نباشد مرد را پروای من
گر به ظاهر ناتوانم لیک با زور آوران
کوهی از فولاد گردد خود تن تنهای من
زیردستم گو مبین ای مرد کاندر وقت خویش
از فلک برتر شود این بینوا بالای من
واژگان کلیدی : اشعار عالم تاج قائم مقامی،نمونه شعر عالم تاج قائم مقامی،شاعر عالم تاج قائم مقامی،شعرهای عالم تاج قائم مقامی،شعری از عالم تاج قائم مقامی،یک شعر از عالم تاج قائم مقامی،غزل عالم تاج قائم مقامی،غزلیات عالم تاج قائم مقامی،غزل های عالم تاج قائم مقامی،غزل های عالم تاج قائم مقامی،غزلی از عالم تاج قائم مقامی،عالمتاج قائم مقامی،ژاله عالمتاج قائم مقامی،عالمتاج قائم مقامی متخلص به ژاله،عالمتاج قائم مقامي،گزیده گزینه بهترین و زیباترین اشعار عالمتاج قائم مقامی،اشعاری از دیوان عالمتاج قائم مقامی،شاعر زن ایرانی،شاعر زن پارسی گوی،بانو عالمتاج قائم مقامی