سهراب سپهری – مجموعه زندگی خواب ها
شماره 5
پرده
پنجره ام به تهی باز شد
و من ویران شدم
پرده نفس می کشید
دیوار قیر اندود !
از میان برخیز
پایان تلخ صداهای هوش ربا !
فرو ریز
لذت خواب می فشارد
فراموشی می بارد
پرده نفس می کشد
شکوفه ی خوابم می پژمرد
تا دوزخ ها بشکافند
تا سایه ها بی پایان شوند
تا نگاهم رها گردد
درهم شکن بی جنبشی ات را
و از مرز هستی من بگذر
سیاه سرد بی تپش گنگ !