سهراب سپهری – مجموعه حجم سبز
شماره 18
آفتابی
صدای آب می آید، مگر در نهر تنهایی چه می شویند ؟
لباس لحظه ها پاک است
میان آفتاب هشتم دی ماه
طنین برف، نخ های تماشا، چکه های وقت
طراوت روی آجرهاست، روی استخوان روز
چه می خواهیم ؟
بخار فصل گرد واژه های ماست
دهان گلخانه ی فکر است
سفرهایی تو را در کوچه هاشان خواب می بینند
تو را در قریه های دور مرغانی به هم تبریک می گویند
چرا مردم نمی دانند
که لادن اتفاقی نیست
نمی دانند در چشمان دم جنبانک امروز برق آب های شط دیروز است ؟
چرا مردم نمی دانند
که در گل های ناممکن هوا سرد است ؟