رهی معیری – رباعی شماره 7
خاطر آسوده
چشم یاری داشتن از دشمنان بیهوده است
دشمنی بوده است کار دوستان، تا بوده است
تا زدم لبخندی از شادی، بلایی دررسید
آسمان را کینه ای با خاطر آسوده است
رهی معیری – رباعی شماره 7
خاطر آسوده
چشم یاری داشتن از دشمنان بیهوده است
دشمنی بوده است کار دوستان، تا بوده است
تا زدم لبخندی از شادی، بلایی دررسید
آسمان را کینه ای با خاطر آسوده است
امین پیرانی - حامد پیری
رهی معیری – رباعی شماره 14 غنچه ی تنگدل هر گل که به طرف گلستان می خندد بر وضع جهان گذران می خندد این غمکده
رهی معیری – رباعی شماره 11 لب نوش گلبرگ به نرمی چو بر و دوش تو نیست مهتاب به جلوه چون بناگوش تو نیست پیمانه
رهی معیری – رباعی شماره 42 گل نی آمد بر من نگار خوی کرده ز می او زآتش می گرم و من از صحبت وی
رهی معیری – رباعی شماره 40 باده ناب گرمی ندهد باده ی ناب ای ساقی ! ور زانکه بود چو آفتاب ای ساقی خواهی که