رهی معیری – رباعی شماره 41
چشم اشکبار
ای ماه به چشم اشکبارم رحمی
بر خاطر بی صبر و قرارم رحمی
دور از تو فتاده ام به حالی که مپرس
رحمی رحمی، به حال زارم رحمی
رهی معیری – رباعی شماره 41
چشم اشکبار
ای ماه به چشم اشکبارم رحمی
بر خاطر بی صبر و قرارم رحمی
دور از تو فتاده ام به حالی که مپرس
رحمی رحمی، به حال زارم رحمی
امین پیرانی - حامد پیری
رهی معیری – رباعی شماره 22 مسعود (1) مسعود که یافت عز و جاه از لاهور تابید چو نور صبحگاه از لاهور سالار سخنوران به
رهی معیری – رباعی شماره 24 راز دانش ساز کرد آن دانشی مرد سخندان ساز دانش آفرین بر آتش طبع سخن پرداز دانش دفتر آثار
رهی معیری – رباعی شماره 6 ناکامی و خشنودی آن دوست، که ناکامی ما خواسته است کام دل دشمنان روا خواسته است با این همه
رهی معیری – رباعی شماره 29 شباهنگ از آتش دل، شمع طرب را مانم وز شعله ی آه، سوز تب را مانم دور از لب