دوش بر طرف چمن زمزمه ی فاخته بود

خواجوی کرمانی – مسمط شماره 4

دوش بر طرف چمن زمزمه ی فاخته بود

قمری از پرده ی عشاق نوا ساخته بود

راستی سرو خرامان علم افراخته بود

بلبل دلشده آوازه در انداخته بود

که سراپرده ی گل باز به صحرا زده اند

 

تو شکرخنده ی گل بین که به شیرین کاری

می کند لاله ی دلسوخته را دلداری

گر دل لاله و میل گل خندان داری

خیز کز برگ شقایق به چمن پنداری

تخت یاقوت برین طارم خضرا زده اند

 

چاک زد باد صبا پیرهن پاره ی گل

خون شد از زاری بلبل دل بیچاره ی گل

چشم نرگس بگشودند به نظّاره ی گل

تا برافروخته اند آتش رخساره ی گل

آتش اندر جگر لاله ی حمرا زده اند

 

بلبلان سحر از جام صبوحی مستند

می پرستان سحر خیز به می بنشستند

توبه ی زاهد سجّاده نشین بشکستند

کوه را تا کمر از لاله ی حمرا بستند

طعنه بربند کمر ترکش جوزا زده اند

 

وقت آن شد که ز کاشانه به بستان پویی

جام می نوشی و گل چینی و سنبل بویی

همچو خواجو قدح و صحن گلستان جویی

که به طرف چمن از لاله و ریحان گویی

رقم از غالیه بر صفحه ی دیبا زده اند

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها