زهی رفیع جنابی که چون بیوت عناکب

خواجوی کرمانی – قطعه شماره 8

فی الاستیهاب و طلب الجایزه

زهی رفیع جنابی که چون بیوت عناکب

سپهر بر در ایوان رفعت تو تنیدست

هیاکل ملکی صورت و وجود تو معنی

معاقد فلکی قفل و خاطر تو کلیدست

از آن محیط به نزد تو آب روی ندارد

که قطره ای ست که از ابر بخشش تو چکیدست

برین حدیقه ی خضرا گل شقایق شرقی

شکوفه ای ست که از باغ دولت تو دمیدست

همای روح که دارد و رای سدره نشین

کبوتریست که از برج همّت تو پریدست

به صد هزار قران در کمال فضل و معانی

فلک نظیر تو با صدر هزار دیده ندیدست

چرا به لرزه در افتاده است بحر دُر فشان

اگر حدیث دل و دست معطیت نشنیدست

جهان مطاوع حکم تو باد و دهر متابع

که او کزین جهان شد که خدمت تو گزیدست

دوام عمر تو چندانکه بهر بنده نوشتی

بقای خصم تو چندین کزان به بنده رسیدست

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها