خواجوی کرمانی – قطعه شماره 54
صاحب ما گرش کرم بودی
مثلش اندر زمانه کم بودی
ور نبودی علم به بدنامی
فلکش شقّه ی علم بودی
ور جهان را وجود ننهادی
مثلش این لحظه در عدم بودی
ور درم را ز دست می دادی
نام او سکه ی درم بودی
ور عجم را به جود بگرفتی
این زمان خسرو عجم بودی
شربتی گر به تشنگان دادی
مشربش عین جام جم بودی
بنده ی زال زر اگر نشدی
صد غلامش چو گستهم بودی
درگهش قبله ی عجم گشتی
حرمش کعبه ی امم بودی
ملکش اضعف العباد شدی
فلکش اصغر الخدم بودی
کاشکی گر نداشتی قدمی
سخنش درخور قدم بودی
یا چو بیت الحرم شدی حرمش
بنده اش محرم حرم بودی
در گهر گر نداشتی خللی
دل و دستش چو کان و یم بودی
ور نبودی به حکم خود مغرور
بر همه خسروان حَکَم بودی
جمله سر بر خطش نهادندی
گر سیه رو نه چون قلم بودی
بنده گر زو نداشتی طمعی
پیش او نیز محترم بودی
غم بیچارگان اگر خوردی
زین همه عیبها چه غم بودی
همه دارد کمال و فضل و هنر
ای دریغا گرش کرم بودی