اعظم جلال دولت و دین ارپه کاسمان

خواجوی کرمانی – قطعه شماره 38

فی مدح الامیر الاعظم جلال الدین ارپه بیک طاب ثراه

اعظم جلال دولت و دین ارپه کاسمان

بر آستان قدر جلالش گذر نیافت

گردون هزار سال به گرد جهان بگشت

وز خط حکم نافذ او ره به در نیافت

چون شاهباز همت او دیده باز کرد

نه بیضه سپهر به جز زیر پر نیافت

بگذشت و هم تیز پر از حد کن و فکان

وز پایه سرادق قدرش خبر نیافت

بر قد کبریاش جهان قرطه ای برید

کآن را برون ز اطلس چرح آستر نیافت

شاها خرد که کاشف اسرار عالم است

هرگز به وهم پایه ی قدر تو در نیافت

گردون چو پرچم علمت روز معرکه

مرغول مشک رنگ عروس ظفر نیافت

چشم زمانه در شب تاریک حادثات

جز ماه رایت تو فروغ سحر نیافت

وهم از فراز طارم افلاک برگذشت

وز سدّه جناب رفیعت اثر نیافت

بی فضله سخای تو از روی خاصیت

گیتی در آب گوهر و در خاک زر نیافت

خورشید را که چشم و چراغ جهان نهند

جز خاک آستان تو کحل بصر نیافت

ادراک عقل را چو نظر بر جهان فتاد

در جنب اعتبار تواش معتبر نیافت

خورشیدوار قهر تو چون تیغ برکشید

بیرون ز هفت جوشن گردون سپر نیافت

یک چند دشمن تو اگر پا دراز کرد

اکنون ز دست تیغ تو پروای سر نیافت

تیر جهان نورد فلک با هزار چشم

در خشک و تر چو چشم و لبش خشک و تر نیافت

همچون هلال باد قد دشمنت که چرخ

جز نعل موکب تو هلالی دگر نیافت

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها