یاد باد آنک دلم را مدد جان بودی

خواجوی کرمانی – غزل شماره 930

یاد باد آنک دلم را مدد جان بودی

درد دلسوز مرا مایه ی درمان بودی

به رخ خوش نظر و عارض بستان افروز

رشک برگ سمن و لاله ی نعمان بودی

به خط سبز و سر زلف سیاه و لب لعل

خضر و ظلمت و سرچشمه ی حیوان بودی

پای سرو از قد رعنای تو در گل می رفت

خاصه آن وقت که بر طرف گلستان بودی

همچو پروانه دلم سوخته ی عشق تو بود

زانک در تیره شبم شمع شبستان بودی

در هوای تو چو بلبل زدمی نعره ی شوق

که به گلزار لطافت گل خندان بودی

جان به آواز دلاویز تو دادم بر باد

که به وقت سحرم مرغ خوش الحان بودی

با تو پرداخته بودم دل حیران لیکن

خانه پرداز من بیدل حیران بودی

همچو خواجو سر و سامان من از دست برفت

زانک در قصد من بی سر و سامان بودی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها