ای میان تو چو یک موی و دهان یکسر موی

خواجوی کرمانی – غزل شماره 858

ای میان تو چو یک موی و دهان یکسر موی

نتوان دیدن از آن موی میان یک سر موی

بی میان و دهن تنگ تو از پیکر و دل

زین ندارم به جز از مویی وزان یک سر موی

ناوک چشم تو گر موی شکافد شاید

کابروت فرق ندارد ز کمان یک سر موی

تو به هنگام سخن گر نشوی موی شکاف

کس نیابد ز دهان تو نشان یک سر موی

ور نیاید دهنت در نظر ای جان جهان

نکنم میل سوی جان و جهان یک سر موی

تاب تیر تو ندارم که ندارد فرقی

ناوک غمزه ات از نوک سنان یک سر موی

زاهد صومعه در حلقه ی زنّار شود

گر شود از سر زلف تو عیان یک سر موی

نکشد این دل دیوانه سودایی من

سر از آن سلسله مشک فشان یک سر موی

خواجو ار زانک بهر موی زبانی گردد

نکند از غم عشق تو بیان یک سر موی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها