خواجوی کرمانی – غزل شماره 812
ای ملک دلم خراب کرده
در کشتن من شتاب کرده
پیش لب لعلت آب حیوان
خود را ز خجالت آب کرده
رخساره ی لاله و سمن را
از سنبل تر نقاب کرده
جز زلف و رخت که دید روزی
شب سایه ی آفتاب کرده
پیرامن ماه خطّ سبزش
نقشیست ز مشک ناب کرده
جعد تو نسیم صبحدم را
سرمایه ی اضطراب کرده
خون جگرم به غمزه خورده
بنیاد دلم خراب کرده
ساقی غمت ز خون چشمم
می در قدح شراب کرده
بر آتش لعل آبدارت
خواجو دل و جان کباب کرده