خواجوی کرمانی – غزل شماره 809
ای سر زلف تو در حلقه و تاب افتاده
چنبر جعد تو از عنبر ناب افتاده
بی نمکدان عقیق لب شورانگیزت
آتشی در دل بریان کباب افتاده
چشم مخمور تو را دیده و بر طرف چمن
همچو من نرگس سرمست خراب افتاده
تا غبار خط ریحان تو بر گل دیده
ورق مردمک دیده در آب افتاده
دلم از مهر رخت سوخته وز دود دلم
آب در دیده ی گریان سحاب افتاده
سوی گیسوی گره گیر تو مرغ دل من
به هوا رفته و در چنگ عقاب افتاده
قدح از دست تو در خنده و از لعل لبت
هوسی در سر پر شور شراب افتاده
بی نوایان جگر سوخته را بین چون دعد
دل محنت زده در چنگ رباب افتاده
شد ز سودای تو مویی تن خواجو وآن موی
همچو گیسوی تو در حلقه و تاب افتاده