خواجوی کرمانی – غزل شماره 80
تو را با ما اگر صلح است جنگ است
نمی دانم دگر بار این چه ینگ است
به نقلی زان دهان کامم برآور
نه آخر پسته در بازار تنگ است
چرا این قامت همچون کمانم
ز چشم افکنده ای گویی خدنگ است
ز اشکم سنگ می گردد ولیکن
نمی گردد دلت یا رب چه سنگ است
بده ساقی که آن آیینه ی جان
کند روشن شراب همچو زنگ است
بدار ای مدعی از دامنم چنگ
تو را باری عنان دل به چنگ است
زبان درکش که ما را رهزن دل
نوای مطرب و آواز چنگ است
از آن از اشک خالی نیست چشمم
که پندارم شراب لاله رنگ است
اگر در دفتری وقتی بیابی
قلم در نام خواجو کش که ننگ است