خواجوی کرمانی – غزل شماره 765
سنبل سیه بر سمن مزن
لشکر حبش بر ختن مزن
ابر مشکسا بر قمر مسا
تاب طرّه بر نسترن مزن
تا دل شب تیره نشکند
زلف را شکن بر شکن مزن
از حرم به بستانسرا میا
طعنه بر عروس چمن مزن
آتشم چو در جان و دل زدی
خاطرم به دست آر و تن مزن
روح را که طاووس باغ توست
همچو مرغ بر بابزن مزن
مطربا چو از چنگ شد دلم
بیش ازین ره عقل من مزن
ساقیا بدان لعل آتشین
خنده بر عقیق یمن مزن
دود سینه خواجو ز سوز دل
همچو شمع در انجمن مزن