دلا از جان زبان درکش که جانان

خواجوی کرمانی – غزل شماره 737

دلا از جان زبان درکش که جانان

نکو داند زبان بی زبانان

اگر برگ گلت باشد چو بلبل

مترس از خار خار باغبانان

طبیبان را اگر دردی نباشد

چه غم باشد ز درد ناتوانان

نیندیشد معاشر در شبستان

شبان تیره از حال شبانان

خرد با عشق برناید که پیران

زبون آیند در دست جوانان

ندارد مویی از مویی تفاوت

میان لاغر لاغر میانان

شراب تلخ چون شکّر کنم نوش

به یاد شکّر شیرین دهانان

اگر جانان برآرد کام جانم

کنم جان را فدای جان جانان

میانش در ضمیر خرده بینان

دهانش در گمان خرده دانان

نشان دل چه می پرسی ز خواجو

نپرسد کس نشان بی نشانان

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها