خواجوی کرمانی – غزل شماره 712
هر دم آرد باد صبح از روضه ی رضوان پیام
کاخر ای دلمردگان جز باده من یحیی العظام
ماه ساقی حور عین و جام صافی کوثرست
خاصه این ساعت که صحن باغ شد دارالسلام
پختگان را خام و خامان را شراب پخته ده
حیف باشد خون رز در جوش و ما زینگونه خام
بر سر کوی خرابات از خرابی چاره نیست
نام نیکو پیش بدنامان بود ننگی تمام
گر مرید پیر دیری خرقه خمری کن به می
زشت باشد دلق نیلی و شراب لعل فام
کام دل خواهی برو گردن به ناکامی بنه
در دهان شیر می باید شدن بر بوی کام
عار باشد نزد عارف هر که فخر آرد به زهد
ننگ باشد پیش عاشق هر که یاد آرد ز نام
آنک در خلوتگه خاصش مجال عام نیست
لطف او عام است و عشق او نصیب خاص و عام
باد بر خاک عراق از دیده ی خواجو درود
باد بر دارالسلام از آدم خاکی سلام