خواجوی کرمانی – غزل شماره 680
گر شدیم از کویت ای ترک ختا باز آمدیم
ور خطایی رفت از آن بازآ که ما باز آمدیم
گر تو صادق نامدی در مهر ما مانند صبح
ما به مهرت از ره صدق و صفا باز آمدیم
تیهوی بی بال و پر بودیم دور از آشیان
شاهبازی تیز پر گشتیم تا باز آمدیم
گر چه کی باز آید آن مرغی که بیرون شد ز دام
ما به عشق دام آن زلف دو تا باز آمدیم
ای طبیب درد دلها این دل مجروح را
مرهمی نه چون به امید دوا باز آمدیم
بعد ازین گر باده در عالم نباشد گو مباش
زانک با لعلت ز جام جانفزا باز آمدیم
گر ز بستان بینوا رفتیم یکچندی کنون
چون گل و بلبل به صد برگ و نوا باز آمدیم
ور خطایی رفت کان گیسوی عنبر بیز را
مشک چین خواندیم و اکنون از خطا باز آمدیم
خاک کرمان باز خواجو را بدین جانب فکند
تا نپنداری که از باد هوا باز آمدیم