خواجوی کرمانی – غزل شماره 678
کشتی ما کو که ما زورق در آب افکنده ایم
در خرابات مغان خون را خراب افکنده ایم
جام می را مطلع خورشید تابان کرده ایم
وز حرارت تاب دل در آفتاب افکنده ایم
با جوانان بر در میخانه مست افتاده ایم
وز فغان پیر مغان را در عذاب افکنده ایم
شاهد میخوارگان گو روی بنمای از نقاب
کاین زمان از روی کار خود نقاب افکنده ایم
محتسب اسب فضیحت بر سر ما گو مران
گر به رندی در جهان خر در خلاب افکنده ایم
آبروی ساغر از چشم قدح پیمای ماست
گر به بی آبی سپر بر روی آب افکنده ایم
ما که از جام محبت نیمه مست افتاده ایم
کی به هوش آییم کافیون در شراب افکنده ایم
گوشه ی دل کرده ایم از بهر میخواران کباب
لیکن از سوز دل آتش در کباب افکنده ایم
غم مخور خواجو که از غم خواب را بینی به خواب
زانک ما چشم امید از خورد و خواب افکنده ایم