خواجوی کرمانی – غزل شماره 668
رخشنده تر از مهر رخش ماه ندیدم
خوشتر ز ره عشق بتان راه ندیدم
عمریست که آن عمر عزیزم بشد از دست
ماهیست که آن طلعت چون ماه ندیدم
دل خواسته بود از من دلداده ولیکن
جان نیز فدا کردم و دلخواه ندیدم
آتش زدم از آه درین خرگه نیلی
چون طلعت او بر در خرگاه ندیدم
تا در شکن زلف سیاه تو زدم دست
از دامن دل دست تو کوتاه ندیدم
در مهر تو همره به جز از سایه نجستم
در عشق تو همدم به جز از آه ندیدم
دلگیرتر از چاه زنخدان تو بر ماه
در گوی زنخدان مهی چاه ندیدم
آشفته تر از موت که بر موی کمر گشت
من موی کسی تا به کمرگاه ندیدم
از خرمن سودای تو سرمایه ی خواجو
حاصل به جز از گونه ی چون کاه ندیدم