خواجوی کرمانی – غزل شماره 637
این چه بادست کزو بوی شما می شنوم
وین چه بویست که از کوی شما می شنوم
مرغ خوش خوان که کند شرح گلستان تکرار
زو همه وصف گل روی شما می شنوم
از سهی سرو که در راستیش همتا نیست
صفت قامت دلجوی شما می شنوم
پیش گیسوی شما راست نمی آرم گفت
آنچه پیوسته ز ابروی شما می شنوم
چشم آهو که کند صید پلنگ اندازان
عیبش این لحظه ز آهوی شما می شنوم
شرح آن نکته که هاروت کند تفسیرش
زآن دو افسونگر جادوی شما می شنوم
نافه ی مشک تتاری که ز چین می خزد
بویش از سلسله ی موی شما می شنوم
آن سودای که بود نسخه ی آن در ظلمات
شرحش از سنبل هندوی شما می شنوم
حال خواجو که پریشان تر ازو ممکن نیست
مو به مو از خم گیسوی شما می شنوم