آورده ایم روی به سوی دیار خویش

خواجوی کرمانی – غزل شماره 546

آورده ایم روی به سوی دیار خویش

باشد که بنگریم دگر روی یار خویش

صوفی و زهد و مسجد و سجاده و نماز

ما و می مغانه و روی نگار خویش

چون زلف لیلی از دو جهان کردم اختیار

مجنونم ار ز دست دهم اختیار خویش

کردم گذار بر سر کویش وزین سپس

تا خود چه بر سرم گذرد از گذار خویش

چون هیچ برقرار نمی ماند از چه روی

ماندست بی قراری من بر قرار خویش

زان رو که هر چه دیده ام از خویش دیده ام

هر دم کنم ز دیده سزا در کنار خویش

در بندگی چو کار من خسته بندگیست

تا زنده ام چگونه کنم ترک کار خویش

چون ما شکار آهوی شیرافکن توییم

گر می کشی به دور میفکن شکار خویش

خواجو چو کرده ای سبق خون دل روان

از لوح کائنات فرو شو غبار خویش

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها