چو در نظر نبود روی دوستان ما را

خواجوی کرمانی – غزل شماره 5

چو در نظر نبود روی دوستان ما را

به هیچ روی نبود میل بوستان ما را

رقیب گو مفشان آستین که تا در مرگ

به آستین نکند دور از آستان ما را

به جان دوست که هم در نفس برافشانیم

اگر چنانک کند امتحان به جان ما را

چه مهره باخت ندانم سپهر دشمن خوی

که دور کرد به دستان ز دوستان ما را

به بیوفایی دور زمان یقین بودیم

ولی نبود فراق تو در گمان ما را

چو شد مواصلت و قرب معنوی حاصل

چه غم ز مدت هجران بیکران ما را

گهی که تیغ اجل بگسلد علاقه ی روح

بود تعلق دل با تو همچنان ما را

اگر چنانک ز ما سیل خون بخواهی راند

روا بود به جدایی ز در مران ما را

وگر حکایت دل با تو شرح باید داد

گمان مبر که بود حاجت زبان ما را

شدیم همچو میانت نحیف و نتوان گفت

که نیست با کمرت هیچ در میان ما را

گهی کز آن لب شیرین سخن کند خواجو

ز نوش ناب لبالب شود دهان ما را

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها