رفت دوشم نفسی دیده ی گریان در خواب

خواجوی کرمانی – غزل شماره 49

رفت دوشم نفسی دیده ی گریان در خواب

دیدم آن نرگس پر فتنه ی فتّان در خواب

خیمه بر صحن چمن زن که کنون در بستان

نتوان رفت ز بوی گل و ریحان در خواب

بود آیا که شود بخت من خسته بلند

کآیدم قامت آن سرو خرامان در خواب

ای خوشا با تو صبوحی و ز جام سحری

پاسبان بی خبر افتاده و دربان در خواب

فتنه برخاسته و باده پرستان در شور

شمع بنشسته و چشم خوش مستان در خواب

آیدم زلف تو در خواب و پریشانم ازین

که بود شور و بلا دیدن ثعبان در خواب

صبر ایوب بباید که شبی دست دهد

که رود چشمم از اندیشه ی کرمان در خواب

بلبل دلشده چون در کف صیاد افتاد

باز بیند چمن و طرف گلستان در خواب

دوش خواجو چو حریفان همه در خواب شدند

نشد از زمزمه ی مرغ سحرخوان در خواب

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها