خواجوی کرمانی – غزل شماره 473
وصل آن ترک ختا ملکت خاقان ارزد
کفر زلف سیهش عالم ایمان ارزد
خاتم لعل گهر پوش پری رخساران
پیش ارباب نظر ملک سلیمان ارزد
ای عزیزان ز رخ یوسف مصری نظری
ملکت مصر و همه خطّه ی کنعان ارزد
پیش فرهاد ز لعل لب شیرین شکری
حشمت و مملکت خسرو ایران ارزد
بگذر از گنج قدر خان که بر پیر مغان
کنج میخانه همه گنج قدرخان ارزد
زین سپس ما و گدایان سر کوی غمت
که گدایی درت ملکت سلطان ارزد
با لبت دست ز سرچشمه ی حیوان شستم
زانک یاقوت تو صد چشمه ی حیوان ارزد
با وجود قد رعنای تو گو سرو مروی
زانک بالای تو صد سرو خرامان ارزد
از سر کوی تو خواجو به گلستان نرود
که سر کوی تو صد باغ و گلستان ارزد