خواجوی کرمانی – غزل شماره 468
همچو شمعم به شبستان حرم یاد کنید
یا چو مرغم به گلستان ارم یاد کنید
روز شادی همه کس یاد کند از یاران
یاری آن است که ما را شب غم یاد کنید
گر چنان است که از دلشدگان می پرسید
گاه گاهی زمن دلشده هم یاد کنید
چون شد اقاطع شما تختگه ملک وجود
کی از این کشته ی شمشیر عدم یاد کنید
چشم دارم که من خسته ی دلسوخته را
به نم چشم گهربار قلم یاد کنید
هیچ نقصان نرسد در شرف و قدر شما
در چنین محنت و خواری اگرم یاد کنید
چون من از پای فتادم نبود هیچ غریب
گر من بی سر و پا را به قدم یاد کنید
در چمن چون قدح لاله عذاران طلبند
جام گیرید و ز عشرتگه جم یاد کنید
ور در ایوان سلاطین ره قربت باشد
ز مقیمان سر کوی ستم یاد کنید
بلبل خسته ی بی برگ و نوا را آخر
به نسیم گلی از باغ کرم یاد کنید
سوخت در بادیه از حسرت آبی خواجو
زان جگر سوخته در بیت حرم یاد کنید