من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب

خواجوی کرمانی – غزل شماره 46

من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب

برخیز و بده شراب بنشین و بزن رباب

ای شام تو بر سحر وی شور تو در شکر

در سنبله ات قمر در عقربت آفتاب

بر مشک مزن گره بر آب مکش زره

یا ترک خطا بده یا روی ز ما متاب

در بر رخ ما مبند بر گریه ی ما مخند

بگشای ز مه کمند بردار ز رخ نقاب

من بنده ام و تو شاه من ابر سیه تو ماه

من آه زنم تو راه من ناله کنم تو خواب

ای فتنه ی صبح خیز آمد گه صبح خیز

در جام عقیق ریز آن باده ی لعل ناب

آمد گه طوف و گشت بخرام به سوی دشت

چون دور بقا گذشت بگذر ز ره عتاب

عطار چمن صباست پیراهن گل قباست

تقوی و ورع خطاست مستی و طرب صواب

دُردی کش ازین سپس و اندیشه مکن ز کس

فرصت شمر این نفس با همنفسان شراب

خواجو می ناب خواه چون تشنه ای آب خواه

از دیده شراب خواه وز گوشه ی دل کباب

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها