نسیم باد صبا چون ز بوستان آید

خواجوی کرمانی – غزل شماره 455

نسیم باد صبا چون ز بوستان آید

مرا ز نکهت او بوی دوستان آید

برون دود ز ره دیده اشک گرم روم

ز بس که از دل پر خون من به جان آید

قلم چه شرح دهد زانک داستان فراق

نه ممکن است که یک شمه در بیان آید

اگر به جانب کرمان روان کنم پیکی

هم آب دیده که در دم به سر دوان آید

برون رود ز درونم روان به استقبال

چو بانگ دمدمه ی کوس کاروان آید

چو خونیان بدود اشک و دامنم گیرد

که باش تا خبر یار مهربان آید

سرم به باد رود گر چو شمع از سر سوز

حدیث آتش دل بر سر زبان آید

در آرزوی کنار تو از میان بروم

گهی که وصف میان تو در میان آید

بدین صفت که تویی آب زندگانی را

ز شوق لعل لبت آب در دهان آید

سفر گزیدی و آگه نبودی ای خواجو

که سیر جان شود آنکو به سیرجان آید

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها