گل نهالی به بوستان آورد

خواجوی کرمانی – غزل شماره 422

گل نهالی به بوستان آورد

مرغ را باز در فغان آورد

سخنی بلبل از لبش می گفت

غنچه را آب در دهان آورد

نکهت نفحه ی شمامه ی صبح

مژده ی گل به بوستان آورد

دوستان را نسیم باد صبا

بوی انفاس دوستان آورد

نفس باد صبحدم چو مسیح

با تن خاک مرده جان آورد

هم عفا الله صبا که عاشق را

خبر یار مهربان آورد

درد خواجو به صبر به نشود

زانک با خویش از آن جهان آورد

لیک نومید نیست کآب حیات

از سیاهی برون توان آورد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها