کسی کو دل بر جانان ندارد

خواجوی کرمانی – غزل شماره 412

کسی کو دل بر جانان ندارد

دلی دارد ولیکن جان ندارد

هر آنکو با سر زلف سیاهش

سری دارد سر و سامان ندارد

ز غرقاب غمش کی جان توان برد

که دریا نیست کان پایان ندارد

به هر مویی دلی دارد ولیکن

ز چندین دل غمی چندان ندارد

قمر گفتم چو رویش دلفروزست

ولیکن چون بدیدم آن ندارد

نسیم باغ جنّت چون عذارش

گلی در روضه ی رضوان ندارد

چو قدّش باغبان گر راست خواهی

خرامان سرو در بستان ندارد

تو را با مه کنم نسبت ولی ماه

شکنج زلف مشک افشان ندارد

چه درمان خواجو ار در درد میری

که درد عاشقی درمان ندارد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها