خواجوی کرمانی – غزل شماره 376
ساقیان آبم به جام لعل شکرخا برند
شاهدان خوابم به چشم جادوی شهلا برند
گه به سوی دیرم از مقصوره ی جامع کشند
گه به معراجم ز بام مسجد اقصی برند
ساکنان کعبه هر ساعت به جستجوی من
از صوامع ره به خلوتخانه ی ترسا برند
روز و شب خاشاک روبان در دیر مغان
مست و بیخود دوش بر دوش آورندم یا برند
گر کنی زنجیرم از زلف مسلسل عاقلان
رشک بر دیوانگان بی سر و بی پا برند
مشک غمازست ورنی کی به شب شوریدگان
از پی دل ره بدان گیسوی مشک آسا برند
گر به جنت یا سقر سرگشتگان عشق را
روز محشر از لحد آشفته و شیدا برند
باد پیمایان که بر آتش زنند از باده آب
پیش یاقوت تو آب ساغر صهبا برند
هر شبی دفتر نویسان ورق پرداز شام
از سواد خط سبزت نسخه ی سودا برند
در هوای لعل دُرپاشت به دامن سائلان
هر دم از بحرین چشمم لؤلؤ لالا برند
خاکیان با گریه ی ما خنده بر دریا زنند
وآب روشن دم به دم از چشمهای ما برند
چون کند خواجو حدیث منظرت فردوسیان
گوهر نظمش ز بهر زیور حورا برند