دل به دست یار و غم در دل بماند

خواجوی کرمانی – غزل شماره 348

دل به دست یار و غم در دل بماند

خارم اندر پای و پا در گل بماند

ما فرو رفتیم در دریای عشق

وانک عاقل بود بر ساحل بماند

ساربان آهسته رو کاصحاب را

چشم حسرت در پی محمل بماند

کی تواند زد قدم بر کاروان

ناتوانی کاندرین منزل بماند

یادگار کشتگان ضرب عشق

نیم جانی بود و با قاتل بماند

ای پسر گر عاقلی دیوانه شو

کانک او دیوانه شد عاقل بماند

کبک را بنگر که چون شد پای بند

چشم بازش در پی طغرل بماند

هر که او در عاشقی عالم نشد

تا قیامت همچنان جاهل بماند

دل چو رویش دید و جان را در نباخت

خاطر خواجو عظیم از دل بماند

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها