درد غم عشق را طبیب نباشد

خواجوی کرمانی – غزل شماره 344

درد غم عشق را طبیب نباشد

مکتب عشّاق را ادیب نباشد

کشور تحقیق را امیر نخیزد

خطبه ی توحید را خطیب نباشد

با نفحات نسیم باد بهاران

در دم صبح احتیاج طیب نباشد

در گذر از عمر آنک پیش محبّان

عمر گرامی به جز حبیب نباشد

ای که مرا باز داری از سر کویش

ترک چمن کار عندلیب نباشد

ساکن بتخانه ای ز خرقه برون آی

معتکف کعبه را صلیب نباشد

از تو به جور رقیب روی نتابم

کشته ی غم را غم از رقیب نباشد

هر که غریبست و پای بند کمندت

گر تو به تیغش زنی غریب نباشد

منکر خواجو مشو که هر که به مستی

دعوی دانش کند لبیب نباشد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها