خواجوی کرمانی – غزل شماره 321
چون ترک من سپاه حبش بر ختن زند
از مشک سوده سلسله بر نسترن زند
کار دلم چون طرّه ی مشکین مشک بیز
بر هم زند چو سنبل تر بر سمن زند
گر بگذرد به چین سر زلف او صبا
هر لحظه دم ز نافه ی مشک ختن زند
لعلش بگاه نطق چو گوهر فشان شود
صد طعنه بر طویله ی درّ عدن زند
در آرزوی عارض و بالاش عندلیب
هنگامه بر فراز گل و نارون زند
هر شب فضای کوی تو خلوتسرای ماست
آری اویس نوبت عشق از قرن زند
ای باغبان ز غلغل بلبل عجب مدار
سلطان گل چو خیمه به صحن چمن زند
خواجو چو زیر خاک شود در هوای تو
از سوز سینه آتش دل در کفن زند