خواجوی کرمانی – غزل شماره 279
به آب گل رخ آن گلعذار می شویند
و یا به قطره ی شبنم بهار می شویند
به کوی مغبچگان جامه های صوفی را
به جامهای می خوشگوار می شویند
هنوز نازده منصور تخت بر سردار
به خون دیده ی او پای دار می شویند
خوش آن صبوح که آتش رخان ساغر گیر
به باده لعل لب آبدار می شویند
به حلقه ای که ز زلفت حدیث می رانند
دهان نخست به مشک تتار می شویند
بپوش چهره که مشّاطگان نقش نگار
ز شرم روی تو دست از نگار می شویند
بسا که شرح نویسان روزنامه ی گل
ورق ز شرم تو در جویبار می شویند
قتیل تیغ تو را خستگان ضربت شوق
به آب دیده ی گوهر نثار می شویند
بشوی گرد ز خاطر که دیدگان هر دم
ز لوح چهره ی خواجو غبار می شویند